از گریه خیسم تو نیامدی و من رفتم قریب به هفت سال تنهایی و انتظاری که تو باز هم نیامدی دقیق تر بگویم؟ تو هیچوقت با دلت نیامدی، هیچ وقت. یازده سال از عشقم گذشت و برایم چیزی نماند جز شرمندگی ام در برابر دلم * دو هفته پیش موهایم را تراشیدم، بدون دلبستگی به چیزی یا شخصی یا هر چیز دیگری، جمعه حوالی 9 شب رفتم و به درب دانشگاه رسیدم، ذره ذره اش را با وجودم احساس کردم ایستگاه اتوبوسی که با شال صورتی در آن می نشستی را دیدم کنار زدم، تو را تصور کردم و برایت اشک
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت